1- در دايرةالمعارف مفصل و جديد طب و جراحي كه جديدترين اكتشافات و اطلاعات پزشكي در آن مندرج بوده و توسط محققين بزرگ و دانشمنداني كه همه در فن خود استاد هستند تهيه شده و مطالب مندرج در آن مورد قبول كليه اطباي دنيا است، پرفسور پرو (Perrault) در مبحث معالجة امراض ناشي از حساسيت مينويسد: موضوع آلرژي هر روز در نظر اطبای معالج اهميت بیشتري پيدا نموده و به نسبتي كه تمدن بشر پيشرفت ميكند حساسيت مردم و عكسالعمل بدن آنها به طريق آلرژي بیشتر ميشود. و امروزه استعداد ابتلا به بيماريهاي آلرژيك (امراض ناشي از حساسيت) آنقدر زياد شده است كه به وصف نميگنجد. اكثر مردم به طور عجيب و بهتآوري نسبت به مواد مختلف حيواني و نباتي و معدنيِ موجود در طبيعت حساس شدهاند به طوري كه هر وقت اين مواد با بدن آنها تماس پيدا كند يا داخل بدن آنها شود مبتلا به انواع مختلف بيماريها ميشوند. ماهي، توت فرنگي، شير، تخم مرغ، آرد گندم، موي گربه، پشم گوسفند، پر مرغ، گرد و غبار هوا، غبار نباتي، تعداد زيادي از داروها و مواد شيميايي حتي رژ لب و خلاصه آنچه كه بشر در زندگي روزانه با آنها سر و كار دارد ممكن است بدن را حساس كرده و مستعد ابتلا به بيماريهاي حساسيت نمايد. مثلاً از سال 1936 به اين طرف كه در تكزاس (Texas)، چغندرْكاري به عمل آمده است تعداد زيادي از زارعين آنجا به واسطة مزاج مستعدي كه داشتند همه ساله مبتلا به زكامهاي فصلي ميشوند در صورتي كه قبل از چغندركاري، اين بيماري در آنجا به هيچوجه سابقه نداشتهاست. (اقتباس از كتاب Allergie et troubles vasomoteurs de la muqueuse nasale et sinusienne تأليف R.Melchior چاپ بروكسل). اگر چه امروزه مؤسسات بسيار عظيمي در آمريكا براي تشخيص نوع حساسيت بيماران ايجاد گرديده است ولي چون اولاً عدة موادي كه در برابر آنها بدن آدمي ممكن است حساس شود بینهايت زياد است و ثانياً هر فرد ممکن است در عين حال نسبت به چند ماده حساس باشد و يا اينكه امروز نسبت به فلان ماده و چندي بعد نسبت به ماده ديگر حساسيت پيدا كند لذا رويهم رفته نتايج چندان رضايتبخشي از اين مؤسسات عايد بشر نشده است. از اين گذشته مسئلة مهم در مورد آلرژي كه بايد تمام توجه دانشمندان به آن معطوف باشد اين است كه تدبيري بيانديشند تا از ازدياد حساسيتها جلوگيري به عمل آيد، به عبارت ديگر به پيشگيري از بيماريهاي آلرژيك بیشتر اهميت دهند تا به معالجة آنها زيرا چنانكه تمام آمارها نشان ميدهد روز به روز بر تعداد اين بيماريها افزوده شده و ازدياد حساسيت در جوامع بشري گرفتاري بزرگي را امروز در بين مردم به وجود آورده است. 2- در كتاب پاتولوژي مديكال تأليف بزانسون و چند دانشمند ديگر كه يك كتاب كلاسيك است در جلد 4، امراض قلب و عروق، چاپ 1940، صفحة 841 مينويسد: اهميت روزافزون امراض قلبي در اجتماع كنوني توجه دانشمنداني را به وخامت و تلفات حاصله از اين امراض جلب كرده و مرگ و مير ناشی از امراض قلبي سال به سال ازدياد پيدا ميكند. همچنين بيماري سرطان نيز سال به سال زيادتر شده و هر سال به تلفات آن افزوده ميشود. دانشمندان كشورهاي مختلف جهان براي جلوگيري از ازدياد روزافزون اين قبيل بيماريها همه ساله مرتباً كنگرههاي بينالمللي تشكيل ميدهند. 3- در دومين كنگره بينالمللي بيماريهاي قلبي در واشنگتن (12 الي 18 سپتامبر 1954)، گزارشي توسط آقاي دكتر سيفالدين نبوي متخصص قلب (نماينده ايران در كنگره واشنگتن) تنظيم و به طبع رسيده است. چند جمله از اين گزارش ذيلاً درج ميشود: بيماري عروق، تصلّب شرايين و به خصوص بيماري Sténocardique و انفاركتوس [در] آمار آمريكا كه به توسط A.Keys از دانشگاه Minnesota تقديم شد ميرساند كه اين بيماري رو به افزايش ميرود. آمار اروپا كه به توسط G.Biorck از سوئد داده شد بيشباهت به آمار آمريكاييها نبود. موضوع اين بيماريها فوقالعاده مهم بوده و امروز تمام دستگاههاي علمي و تجسسات پزشكي دنيا مشغول مطالعه در اطراف آن ميباشد و ميخواهند وسيلهاي بجويند كه اين بيماريهاي خطرناك را كه همه از يك اصل و يك مبدأ سرچشمه ميگيرند و به مراتب از بيماريهاي سل و سرطان مهمتر ميباشند از يك طرف تسليم به درمانهاي پزشكي (دارويي يا جراحي) نموده و از طرف ديگر از توليد آن تا حدودي كه مقدور است بكاهند. موضوع تصلب شرايين، امروز دنياي علم و پزشكي را به خود مشغول داشته و يكي از دو موضوع مهم (دومين: سرطان) ميباشد كه مبالغ هنگفتي براي مطالعه در اطراف آن خرج ميگردد و علما و دانشمندان پزشكي جهان سعي ميكنند كه با اطلاع و آشنايي بیشتري به اين بيماري (تصلب شرايين) از يك طرف درمان قطعي براي آن بيابند و از طرف ديگر با از بين بردن آن عمر بشر را لااقل بيست الي سي سال بالا ببرند، چه اكثر تلفات در سنين بالا (40 به بالا) در اثر بيماريهاي عروق، فشارخون، انفاركتوس،آنژين دوپواترين، آرتريت پا و مغز و كليهها (Artérite) ميباشد. اكنون در دنياي پزشكي به اينجا رسيدهاند كه طرز تغذيه و نوع مواد تركيبي غذا و وجود مواد و زياد شدن آنها از قبيل كلسترول و غيره باعث و مولد بيماريهاي نامبرده ميباشند. 4- در مجلة علمي لدرلي، جلد 2، چاپ 1942، بيماري رماتيسم و رابطة آن را با بهداشت عمومي مردم مورد بحث قرار داده، مينويسد: در اتازوني تعداد بيماران مبتلا به رماتيسم و ساير آرتريتهاي رماتيسمي به 5/7 ميليون رسيده، يعني بيست در صد جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند و هزينة آن ساليانه از 750 ميليون دلار نيز تجاوز ميكند! و تعداد اين بيماران مرتباً رو به فزوني است چنانكه سالي فقط 000/30 نفر به عدة بيماران مبتلا به رماتيسم حاد مفصلي اضافه ميشود. 5- در كتاب مفصل پزشكي (Traité de Médecine) كه يك دوره بيماريهاي داخلي را به تفصيل در 17 جلد درج كرده، در قسمتهاي مختلف كتاب ازدياد روزافزون بيماريها را ميتوان ديد مثلاً در مبحث قرحة معده و اثنيعشر مينويسد: در چند سال اخير تعداد بيماري زيادتر شده است. 6- در كتاب پاتولوژي مديكال بزانسون جلد 6، بيماريهاي تغذيه، چاپ 1946، صفحة 193 راجع به ازدياد روزافزون مرض قند (ديابت) چنين مينويسد: مرض قند يكي از بيماريهايي است كه خيلي به وفور ديده ميشود چنانكه در پاريس در سال 1940 تعداد 3792 بيمار مبتلا به مرض قند در بين 2.272.289 نفر سكنة آن شهر وجود داشت كه نسبت ابتلا 16/0 در 100 ميشود و از اواسط قرن گذشته تعداد مبتلايان به اين بيماري مرتباً رو به ازدياد ميباشد. تبصره: منظور از ذكر شواهد و مدارك بالا اين بود كه فقط به قول يكي دو نفر اكتفا ننموده، بلكه به منابع گوناگون از كتب مفصل پزشكي، كتابهاي كلاسيك، دايرةالمعارف طب، مجلات علمي و غيره متوسل شده و همه جا به اقوال دانشمندان بزرگ و متخصصين فن استناد جسته و به اين وسيله افزايش روزافزون بيماريها را ثابت نمايد. علت اصرار در اين امر و دليل آوردن از روي كتابها و مجلات و غيره اين است كه افراد مردم و حتي اطبايي كه محقق نيستند و از آمار دقيق بيماريها در كشورهاي متمدن كنوني بياطلاعاند، نميتوانند باور كنند كه روز به روز بر تعداد امراض در دنيا افزوده ميشود زيرا مشاهدة اختراعات و اكتشافات شگرفي كه همه معلول پيشرفت و ترقّي سريع در علوم فيزيك و شيمي و مكانيك است و مخصوصاً تبليغات قوي و شديدي که همه روزه به نفع دنياي متمدن جديد در جرايد و مجلات و راديوها صورت ميگيرد و مبالغهها و افراطهايي كه از طرف كارخانجات و مؤسسات دارويي راجع به پيشرفت علم طب و پيدايش داروهاي معجزهآساي جديد به عمل ميآيد عموم مردم را چنان شيفته، فريفته، مسحور و مجذوب دنياي متمدن امروز نموده است كه همه تصور ميكنند در اثر پيشرفت علم طب و كشف داروهاي جديد روز به روز از تعداد امراض كاسته شده و مردم هم سالمتر گرديدهاند و شايد خيال كنند عن قريب تخم امراض از روي زمين برداشته خواهد شد. البته علل ازدياد روزافزون بيماريها را كه اكثر آنها مربوط به نقص علم طب و خطاي دانشمندان و عدم توجه دولتها و فعاليت صاحبان كارخانجات و ارباب منافع كه براي فروش كالاهاي خود مردم را اغفال كرده و خوردنيها و آشاميدنيهاي مضر را مفيد جلوه ميدهند و از همه اينها مهمتر، جهل و غفلت و عدم اطلاع مردم از يك سلسله حقايقي ميباشد بعداً به تفصيل شرح خواهيم داد ولي در اينجا بايد متذكر شويم كه ضمناً ازدياد روزافزون بيماريها بعضي دلايل ديگر هم دارد كه مربوط به هيچكدام از اينها كه گفتيم نيست. مثلاً يكي از علل وفور امراض قلب و عروق اين است كه اين بيماريها اختصاص به سن كهولت و پيري دارد و چون امروزه در اثر رعايت بهداشت كودكان، مرگ و مير در آنها به نسبت قابل ملاحظهاي كاهش يافته است بنابراين عدة بیشتري از مردم به سن كهولت و پيري ميرسند و به همين جهت امراض قلب و عروق هم بايد وفور بیشتري داشته باشد يا يكي از علل ازدياد روزافزون قرحة معده و مرض سرطان اين است كه به نسبتي كه علم طب پيشرفت ميكند، وسايل تشخيص نيز بیشتر شده و عدهاي از اين بيماريها را كه سابقاً به حساب امراض ديگر ميگذاشتهاند امروزه با تشخيصهاي دقيق معلوم كردهاند كه زخم معده يا سرطان ميباشد ولي همان دانشمنداني كه اين مطالب را در كتابهاي طبي نوشتهاند، معهذا اقرار دارند كه تمدن جديد شرايط و عوامل تازهاي در زندگي مردم ايجاد كرده كه باعث ازدياد روزافزون بيماريهاي قلب و عروق و زخم معده و سرطان در اجتماعات بشري گرديده است و ما به موقعِ خود، آنها را شرح خواهيم داد. 7- آنچه تا اينجا گفتيم، همه مربوط به بيماريهاي جسمي بود اكنون توجه خوانندگان عزيز را به بيماريهاي رواني كه در دنياي امروز اهميت خاصي پيدا كرده است جلب ميكنيم. بيماريهاي روحي، عدم تعادل عصبي و رواني، جنون و ديوانگي امروزه آنقدر در تمام كشورهاي دنيا زياد شده كه باعث نگراني و اضطراب دانشمندان و متخصصين فن و مسئولين بهداشت عمومي كشورها گرديده است. آقاي دكتر چهرازي استاد دانشگاه تهران و متخصص بيماريهاي مغز و اعصاب و امراض رواني، معتقد است كه نود و پنج درصد مردم ايران دچار عدم تعادل روحي و ناراحتيهاي عصبي هستند. آقاي دكتر ميرسپاسي روانپزشك مشهور، در كتاب «روانپزشكي»، جلد 3، صفحة 280 مينويسد: اگر جمعيت كشور ايران را 20 ميليون فرض كنيم، متجاوز از سه ميليون نفر يعني يك هفتم جمعيت كشور بيمار روحي بوده، فعاليت آنها يا صفر و يا زيانآور است. سپس اضافه ميكند: ما در اينجا، ارقامْ در دست، براي سلامت فكر كشور اعلام خطر ميكنيم، باشد مسئولين بهداشت كشور به خود آيند و در بهداشت رواني و پيشگيري از انواع جنون، فعاليت لازم [را] مبذول دارند. پروفسور كروس كارشناس بينالمللي بهداشت روحي كه با سمت كارشناس سلامتِ فكر سازمان جهاني وابسته به سازمان ملل متحد براي بازرسي وضع سلامت فكر در خاورميانه به ايران آمده بود در گزارش رسمي خود به سازمان چنين مينويسد: با علاقه زيادي كه نسبت به ايرانيان پيدا كردم نميتوانم خطراتي را كه سلامت فكر آنها را تهديد ميكند تذكر ندهم زيرا وضع رواني ايران از ممالك همجوار بحرانيتر ميباشد. اگر از حالا تدابير عاقلانه اتخاذ شده و توجه كامل به اين موضوع شود وضع بحراني مذكور ممكن است تخفيف كلي يابد و الّا عاقبت بسيار وخيم و خطرناكي دربر دارد و براي مملكت ايران ارزان تمام نخواهد شد. موضوع قابل تأسف آن است كه رقم قابل ملاحظهاي از ايرانيها كم و بيش نارسيدهاند و شخصيت آنها غيرمتعادل است و ثبات و استقامت ندارند و اين مربوط به بحران تربيت عمومي است. ايرانيها عموماً از اين مسائل و خطراتي كه سلامت آنان را تهديد ميكند نگراني و تأسفي ندارند. ولي اي خوانندگان عزيز بدانيد كه: اولاً كثرت روزافزون بيماريهاي روحي و عدم تعادل عصبي و انواع ديوانگيها منحصر به كشور ايران نيست بلكه در تمام نقاط دنيا ديده ميشود و ثانياً اين عطيه و موهبتي است كه از اروپا برخاسته و با بسط تمدن جديد به همه جا رسوخ و نفوذ پيدا كرده است! اثبات اين مطلب را به بعد موكول ميكنيم و فقط در اينجا براي روشن شدن ذهن مردم به ذكر قسمتي از مقالهاي كه آقاي دكتر چهرازي در روزنامة اطلاعات، شمارة 9243، مورخ 20 بهمن 35 درج كرده است مبادرت ميورزيم و آن اين است: «در اثر تحولات 50 سالة اخير به خصوص جنگهاي بينالمللي و نفوذ تمدن مغرب زمين و رسوخ يافتن ضعف و سستي در معتقدات مذهبي و عدم موفقيت معدودي از مردم در تطبيق وضع زندگي خود با مقتضيات محيط و اشاعة بيماريهاي اجتماعي مانند سيفيليس، سوزاك، الكليسم و غيره در ساليان اخير، بيماريهاي رواني و عدم تعادل روحي رو به افزايش گذارده است». اكنون براي اين كه بر عموم مردم معلوم شود كه افزايش روزافزون بيماريهاي روحي و عدم تعادل عصبي منحصر به كشور ايران نبوده بلكه اين وضعيت در تمام نقاط دنيا وجود دارد، توجه خوانندگان محترم را به مدارك زير جلب ميكنيم: 1. در كتاب روانپزشكي تأليف آقاي دكتر ميرسپاسي، جلد 2، صفحة 164 مقالهاي از نامة بيماريهاي مغز و اعصاب بلژيك در سال 1939 به طبع رسيده درج گرديده است كه قسمتي از آن ذيلاً نقل ميشود: طبق آماري كه در كشور آلمان در سال 1936 منتشر شده، شمار بيماران روحي در آغاز سال 1936 به 15846 نفر بالغ بوده و در پايان همان سال به 163341 نفر ترقي كرده است و در دنبال آن مينويسد: متأسفانه مدارك لازم و كافي در دست نيست تا بتوان اظهارنظر نمود كه شمار مبتلايان به جنون در دنيا قوس صعودي دارد يا رقم ثابتي است ولي ميتوان فرض نمود كه اين عده روز به روز در تزايد است. چنانكه آمار و نمودارهاي هلندي نشان ميدهد عدة بيماران جنون جواني در ده سالة اخير صعود دايم و كندي داشته است، نداشتن جا براي بيماران تازه و هزينة هنگفت بنگاهها است كه دايم در تزايد ميباشد. 2. در همان كتاب روانپزشكي، جلد 3، صفحة 271، فصل آمار و نمودار مينويسد: در فرانسه در مدت 50 سال عدة مجانين 5 برابر شده است. در آلمان در مدت 40 سال عدة مجانين 3 برابر شده است. در پروس در مدت 40 سال عدة مجانين 6 برابر شده است. در آمريكا در مدت 40 سال عدة مجانين 5 برابر شده است. در ايتاليا در مدت 25 سال عدة مجانين 4 برابر شده است. بنابراين به سبب افزايش روزافزون بيماريهاي رواني در جهان، بيماريهاي روحي يكي از بزرگترين بلاياي اجتماعي به شمار ميرود. و در جاي ديگر مينويسد: بهداشت رواني و سلامت فكر، در تمام كشورها به خطر افتاده است و در همه جا، جنون پرچم افراشته، ساكنين كشورها را تهديد ميكند. 3. دكتر الكسيس كارل در كتاب «انسان موجود ناشناخته» صفحة 147 چنين مينويسد: روان آدمي به اندازة جسم وي مستحكم نيست. شايان توجه است كه بيماريهاي رواني به تنهايي از جمع تمام بيماريهاي ديگر فراوانترند و تيمارستانها كه از ديوانگان لبريز شده است ديگر جاي اضافي براي پذيرفتن تمام بيماراني كه بايد بستري شوند ندارد. به گفته بيرس Bears از هر 22 نفر يك نفر، بايد در طول عمر خود مدتي را در تيمارستان به سر برد. در سراسر اتازوني، تعداد افراد ناقصْ عقل و ديوانه تقريباً هشت برابر بیشتر از مسلولين بستري در بيمارستانهاست. هر سال قريب 68.000 بيمار جديد در مؤسساتي كه براي نگهداري ديوانگان تخصيص يافته پذيرفته ميشود. اگر وضع به همين منوال و به همين سرعت پيش رود، بيش از يك ميليون از كودكان و جواناني كه در مدارس و دانشگاهها تحصيل ميكنند دير يا زود بايد در يكي از بيمارستانهاي خاص امراض رواني بستري شوند. در سال 1932 تيمارستانهاي دولتي تقريباً 340.000 ديوانه در خود داشته است و به اين رقم بايد 81.289 اَبله و مصروع بستري و 10.951 تن غير بستري را افزود. اين آمار شمار ديوانگاني را كه در بيمارستانهاي خصوصي مداوا ميشوند، شامل نميگردد. در سراسر كشور قريب 500.000 ناقص عقل نيز وجود دارد. علاوه بر اين بازرسيها و مطالعاتی که به وسیله «کمیته ملی بهداشت روانی» به عمل آمده نشان داده است كه لااقل 400.000 تن از كودكاني كه در مدارس عمومي تحصيل ميكنند خيلي كمهوشتر از آنند كه بتوانند تمام دورة تحصيلي خود را ادامه دهند. در حقيقت تعداد كساني كه به اختلالات رواني گرفتارند خيلي بیشتر از اين ارقام است و متجاوز از چندين صد هزار افراد عادي به عوارض عصبي ـ رواني مبتلا هستند. اين ارقام بر نهايت ظرافت و شكنندگي شعور مردم امروزي دلالت دارد و ما را به كمال اهميتي كه اجتماعات فعلي بايد به اين مسئله حياتي بدهند متوجه ميسازد. بيماريهاي رواني آيندة انسانيت را تهديد ميكند و خيلي خطرناكتر از سل و سرطان و بيماريهاي قلبي و كليوي و حتي تيفوس، وبا و طاعون است. اين خطر فقط ناشي از اين نيست كه به شمار جنايتكاران ميافزايند بلكه مخصوصاً بدان جهت است كه نژاد سفيد را روز به روز به سوي انحطاط ميبرد. شمار افراد ناقصْعقل و ديوانهای كه ميان جنايتكاران ميتوان يافت خيلي بیشتر از آنچه در بين مردم پراكندهاند نيست. درست است كه جمع كثيري از افراد غيرطبيعي در زندانها به سر ميبرند ولي همانطوري كه قبلاً يادآوري شد فقط تعداد قليلي از جنايتكاران زنداني هستند و كساني هم كه به دام پليس گرفتار و در برابر دادگاه محكوم ميشوند وفور بيماريهاي رواني نقص بزرگي را در تمدن حاضر، نشان ميدهد و شكي نميتوان كرد كه طرز زندگي ما اختلالات رواني را موجب ميشود. بلاشك ناقص و معيوبند. بنابراين طب جديد موفقيت بزرگي در تأمين تعادل فعاليتهاي رواني كه خاص آدمي است به دست نياورده و هنوز از حمايت و نگهداري روح بر عليه دشمنان ناشناس محيط عاجز مانده است و در صفحه بعد مينويسد: شناسايي علل بيماريهاي رواني، مهمتر از فهم طبيعت آن خواهد بود زيرا فقط از اين راه براي پيشگيري اين بيماريها ميتوان اقدام كرد. ضعف عقل و ديوانگي، گويی كفارهايست كه ما بايد در ازاي تمدن صنعتي و تغييراتي كه در طرز زندگي ما داده است ادا كنيم. از طرفي مسئله توارث در پيدايش اين عوارضْ اغلب مؤثر است و اختلالات رواني بیشتر در طبقاتي ديده ميشود كه دستگاه عصبي آنها تعادل خود را از دست داده است. در خانوادههايي كه افراد عصبي و عجيب و خيلي حساس پديد ميآيند ديوانه و ناقصْعقل نيز فراوانتر ديده ميشود. معهذا بيماريهاي رواني را در مردمي كه در سابقة خانوادگي خود از اين عوارض مصون بودهاند نيز ميتوان يافت، چه محققاً در ايجاد ديوانگي عوامل ديگري به جز توارث نيز مؤثر است بنابراين بايستي تحقيق كرد كه شرايط زندگي جديد از چه راه در پيدايش امراض روحي سهم ميگيرد. غالباً در نسلهاي خالص سگهايي كه مورد آزمايش قرار گرفتهاند علايم عصبي رو به افزايش ميرود و گاهي نزد جانوران علايمي نظير ضعف عقل و ديوانگي پيدا ميشود اين كيفيت را در سگاني نيز ميتوان يافت كه بر خلاف زندگي طبيعي اجدادشان (يعني سگهاي گلهاي كه با گرگها در بيابان ميجنگيدند) در شرايط مصنوعي تغذيه و زندگي ميكنند. گويي در شرايط زندگي جديد عواملي وجود دارد كه در دستگاه عصبي انسان و همچنين اين جانوران تغييراتی نامطلوب ايجاد ميکند ولي براي شناسايي آنها تجربيات خيلي طولاني ضروري است. شرايطي كه در پيدايش و توسعه نقصِ عقل و جنون دورهای (Folie circulaire) مؤثر است مخصوصاً بين طبقاتي ديده ميشود كه زندگي آشفته و مضطرب و نامنظمي دارند و تغذيه آنان كافي و خوب نيست و بيماريهاي تناسلي بين آنها شايع، دستگاه عصبي ايشان متشنج، نظم اخلاقي از ياد رفته و خودپسندي و عدم مسئوليت و پراكندگي خاطر جاي آن را گرفته است و ديگر انتخاب اصلح صورت نميگيرد. بلاشك رابطههايی بين اين عوامل و پيدايش بيماريهاي رواني موجود است. زندگي امروز ما عيب اصلي و بزرگي دارد كه هنوز بر ما پوشيده مانده است در شرايطي كه تمدن جديد ايجاد كرده فعاليتهايي كه حقيقتاً خاصة آدمي است بد رشد ميكند و ناقص ميماند و به نظر ميآيد كه در ميان عجايب تمدن جديد شخصيت آدمي راه زوال ميپويد. از آنچه تا كنون در اين بخش ذكر كرديم معلوم ميشود كه روز به روز امراض جسمي و روحي در اجتماعات بشري زيادتر ميشود. اكنون چند كلمه نيز بايد راجع به افرادي كه بيمار نيستند و به كارهاي روزانة خود اشتغال دارند بحث كنيم. كساني كه در مؤسسات دولتی و ملي به شغل اداراي مشغولاند، افرادي كه به كسب و كار و امور حرفهاي مختلف ميپردازند، بازرگانان، پيشهوران، صنعتگران، آموزگاران، كارگران و كارفرمايان، برزگران، سربازان و افسران و خلاصه تمام طبقات مردم را در اجتماعات امروز اگر از نظر سلامتي مورد بررسي قرار دهيم، خواهيم ديد ميليونها نفر از اين افراد كه ظاهراًً سالم به نظر ميرسند در حقيقت بيمارند منتها اينها بيماراني هستند كه با اختلالات بدني و ناراحتي خود سازش كرده و از ناچاري دم فرو بسته و شكايت از وضع مزاجي خود نميكنند و به مطب اطبا هم مراجعه نمينمايند زيرا اگر قرار شود براي معالجه به پزشك رجوع كنند بايد تا آخر عمر، همه روزه به دارو و درمان بپردازند. اين افراد كه اكثريت مردم را در هر يك از كشورهاي دنيا تشكيل ميدهند و تعداد آنها سر به ميليونها ميزند، نه جزء بيماران محسوب ميشوند و نه سالم هستند و موقعي آمار صحيح آنها از نظر سلامتي و بيماري معلوم خواهد شد كه رفراندمي به عمل آيد و از عامة مردم سؤال شود آيا شكايتي جزيي يا كلي از وضع مزاجي خود دارند يا خير و آن وقت است كه به قول دكتر گيلرداوزر: «ميليونها نفر مبتلا به بيخوابي هستند و براي رفع آن قرصهاي خوابآور ميخورند و با خوردن آن عمر را كوتاه ميكنند» و به قول فيسنژر پزشك معروف فرانسوي: «يبوست مزاج كه امالامراض است امروزه عموميت پيدا كرده و به نام بيماري تمدن جديد ناميده شده است» و به قول لاسابلير غذاشناس مشهور فرانسوي: «اكثر مردم مبتلا به كرمخوردگي دندانها هستند و اين امر كه معرف اختلالات عميقي در داخل بدن ميباشد به هيچوجه در نوع بشر سابقه نداشته است» و به قول دكتر ساموئل فينبرك استاد طب دانشگاه نورث وسترن امريكا: «امروزه در افراد بشر از هر چهار نفر يك نفر مبتلا به حساسيت بدن و عوارض آلرژيك ميباشد» و به قول دكتر گيلرداوزر كه در كتاب «گذرنامه براي يك زندگاني نوين» مينويسد: مقالهاي اخيراً در يكي از مجلات طبي چاپ شده بود كه طي آن مقاله نوشته شده بود با آمار دقيقي كه استخراج شده، هفتاد و پنج درصد از مردم امريكا كه سن شان از پنجاه تجاوز ميكند به هفت يا هشت بيماري مبتلا ميشوند كه سرچشمة آن بينظمي در نوع غذا است. و به عقيدة بنده، علت اين كه با وجود چنين وضعيتي عموم مردم را در خواب خرگوشي نگاه داشته و همه جا به وسيلة تبليغات قوي شهرت دادهاند كه با ترقيات شگرف طب و بهداشت، سلامتي مردم روز به روز بهتر شده و با كشف داروهاي معجزهآساي جديد بيماريها به سهولت و سرعت معالجه ميشوند جز استفاده ارباب منافع يعني صاحبان كارخانجات و مؤسسات دارو و سركيسه كردن مردم دنيا و ميلياردها پول به جيب زدنْ منظور ديگري در بين نبوده است. ملتهاي دنيا كه مثل گوسفند دوشيده ميشوند؛ چرا آنها را ندوشند؟ بشر كوتهفكر و بيمغز كنوني كه در هيچ امري مطالعه و تحقيق نمينمايد و هر چه بگويند فوراً باور ميكند و جز تقليد كودكانه در زندگي روزانه كار ديگري از او ساخته نيست چرا باركش يك مشت استفادهجوي طماع قرار نگيرد؟ و الّا اگر بدنها سالم و مزاجها متعادل باشد چرا بايد لوزههاي امروز آنقدر بزرگ و متورم و چركين شود كه ناچار شوند آنها را بردارند. در قرن بيستم قرني كه اكتشافات و اختراعات دنيا چشم بشر را خيره كرده است، لوزه را مثل آپانديس، يك عضو مزاحم و زايد تشخيص داده، از اوان كودكي آنها را قطع میكنند و بدن را از دو دروازهبان باوفا و مطمئن كه مثل سدي از عبور ميكروبها به داخل بدن جلوگيري ميكنند محروم میسازند. چرا بايد ميليونها نفر مبتلا به گرفتگي بيني بوده و سرتاسر فصل زمستان بلكه ساير فصول نيز از زكامهاي مكرر و دايم در رنج و عذاب باشند؟ چرا بايد دكتر الكسيس كارل بگويد: كسي كه بتواند وسايلي براي تأمين تعادل مزاج و هماهنگي رشد بافتها و اعضا بيابد بلاشك پيشقدم ترقيات بزرگي خواهد گرديد زيرا حتي بیشتر از خدمات پاستور به ميزان برخورداري انسان از خوشبختي خواهد افزود. خوب است اكنون كه دانشمندان اروپا و آمريكا خود به اين حقايق اقرار دارند، ديگر ما كاسة از آش داغتر نشويم و آنقدر سنگ اروپاخواهي را به سينه نزده و براي بزرگ كردن اروپاييان اين حقايق مسلّم را منكر نگرديم. هر قدر ما بخواهيم براي بالا بردن و اهميت دادن به دنياي متمدن غرب كوشش كنيم و به دروغ همه جا در مطبوعات و راديوهاي خود شهرت دهيم كه در اثر ترقي طب و بهداشت، روز به روز مردم سالمتر و با كشف داروهاي معجزهآساي جديد، امراض صعبالعلاج به سهولت و سرعت معالجه ميگردند، باز هم نخواهيم توانست در مقابل واقعيتْ سدي ايجاد كنيم و بالاخره روزي خواهد رسيد كه حقيقت چون آفتابي جلوهگري خواهد كرد. خوب است به جاي افكار باطل و تصورات بيهوده، بلادرنگ در مقام تحقيق و مطالعه برآييم و به علل اصلي پيدايش عدم تعادل مزاجها و بيماريهايي كه به وفور همه جا پراكنده شده است پيبرده به چاره پردازيم زيرا به راستي سلامتي، اعظم نعمتهاي الهي است و كوشش در راه سلامتي جامعه علاوه بر اين كه به برخورداري مردم از خوشبختي خواهد افزود، بار گران اقتصادي را نيز از دوش آنها برخواهد داشت. طبق آمارهاي دقيق، هر سال در آمريكا بالغ بر 716 ميليون دلار براي تهيه دارو خرج ميكنند و بهاي مجموعه مصارف طبي به000/000/500/3 (3 ميليارد و پانصد ميليون) دلار بالغ ميگردد. وقتي كه وضع آمريكا با آن مراقبتهاي بهداشتي چنين باشد، حال مردم عقبافتاده آسيايي معلوم است چگونه خواهد بود. در اين صورت آيا برداشتن بار گراني از دوش ملت فقير ايران، بزرگترين خدمت به كشور و ميهن محسوب نخواهد شد؟ آيا اگر يك پزشك ايراني در راه وصول به اين هدف مقدس و بزرگ با هزاران مشكل مواجه شده و مال و حتي جان خود را نيز از دست بدهد مغلوب شده است؟